هر چه گشتیم در این شهر نبوداهل دلی . که بداند غم دلتنگی وتنهائی ما. یکشنبه 6 دیماه سال 1388. برای عضویت در خبرنامه این وبلاگ نام کاربری خود در سیستم بلاگ اسکای را وارد کنید. افاضات اخیر این حقیر! عیدانه . دوستانی بهتر از آب روان.

آنکه پرواز را نمی فهمد هرچه بالاتر بروی تو را کوچکتر می بیند. پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1385. ای دریغا که شب آمد همه گشتیم جدا. خنک آن را که به شب یار و رفیقست خدا. همه خفتند و فتادند به یکسو چو جماد. تو نخسپی هله ای شاه جهان مونس ما. هین مخسپید که شب شاه جهان بزم نهاد. میکشد تا به سحرگاه شما را که صلا. بر جهنده شده هر خفته ز جذب کرمش. چون گلستان ز صبا و بچه از ذوق صبا. شب نخوردی به سحر اشکم او پر بودی. مصطفی را و بگفتی که شدم ضیف رضا. کرده آماس ز استادن شب پای رسول.